بچه ها عشق قشنــگ است ولـی
سهم عاشق دل تنــگ است ولـی
بین معشـــوقه و عاشــــق گه گـاه
زندگی صحنه ی جنــگ است ولـی
دل معشـــــوقه و عاشـــــق با هـم
مثل آیینـــــه و سنــــگ است ولـی
با سیــــاهی و سفیــــــدی ترکیـب
عشق یعنی که دو رنگ است ولی
درد بسیــــار شکســــت عشقـــی
بدتـــــــر از زخم پلنــــگ است ولـی
دوستــــــانم همه تان می دانیــــــد
عشق بی زور تفنـــــگ اسـت ولـی
خودمـــــــانیم بـــــــــدون عشقــــی
کـــــــار دنیا همه لنــــگ است ولـی
بچه ها بـا همــــه ی ایـــــن اوصــاف
بخـــــدا عشق قشنــــگ است ولی
----------------------------
سجاد صادقی
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…
وقتـــی نگاه من بــه تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا…
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتــاد روی میـــز ورقهــــای سرنوشت
فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا
کمکم زمانه داشت به هــم میرساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا…
تا آفتاب زد همـــه جـــا تــــار شد برام
دنیا چهقدر سرد و کسل بود و ما دو تا،
از خواب میپریم کـه این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا
-------------------------
"زنده یاد نجمه زارع"
کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است
از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است
ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است
خلق دلسنگاند و من آیینه با خود میبرم
بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است
یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد
هفتصد سال است میبارد! فراوانی بس است
نسل پشت نسل تنها امتحان پس میدهیم
دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است
بر سر خوان تو تنها کفر نعمت میکنیم
سفرهات را جمع کن ای عشق مهمانی بس است!
------------------
فاضل نظری
از می فروشانت شنیدم خانه هستی
با کودکان همبازی و دردانه هستی
آواره گاهی میشوی در دشت وصحرا
هر جا گلی باشد تو هم پروانه هستی
یک لحظه خندانی دمی افسرده حالی
با هر که می گوید سخن بیگانه هستی
گفتم در این ره پا منه پایان ندارد
پندم نکردی گوش، چون دیوانه هستی
در گوش عاشق کی اثر دارد نصیحت؟
خونین جگر هر لحظه چون میخانه هستی
دل بر کدامین زلف افکندی که از او
همچون درختی پر ثمر شاهانه هستی
آهسته نجوا می کنی در گوش مهتاب
مست از کدامین باده ء مستانه هستی
می ، گر بنوشی در سحر مانند حافظ
در عاشقی آندم تو هم افسانه هستی
----------------------
مجید محمد پور
یک روز را دوست دارم .
بخاطر یک روز بودنش
که چندین روز جز تکرار مکررات نیست .
یک راه را دوست دارم .
بخاطر یک راه بودنش
که چندین راه جز سرگردانی نیست .
یک عشق را دوست دارم .
بخاطر یگانه بودنش
که چندین عشق جز هوسی زودگذر نیست .
یک درخت را دوست دارم .
که تنهائی اش مظهر استقامت است .
و تو را . . .
بیشتر از همه دوست دارم .
که حضورت بی هیچ دلیل
نشانهء عشق و محبتّی بی دریغ است .
----------------------
محمد پور