سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا را در هر نعمتى حقى است ، هر که آن حق از عهده برون کند خدا نعمت را بر او افزون کند و آن که در آن کوتاهى‏روا دارد خود را در خطر از دست شدن نعمت گزارد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :15
بازدید دیروز :25
کل بازدید :32527
تعداد کل یاداشته ها : 60
103/2/16
7:51 ص

   طبیبان را ز بالینم برانید!

 مرا از دست اینان وا رهانید

 به گوشم جای این ایات افسوس

 سرود زندگانی را بخوانید!

 دل من چون پرستوی بهاری است

 ازین صحرا به ان صحرا فراری است!

 شکیب او همه در بی شکیبی است!

 قرار او همه در بی قراری است!

 دل عاشق گریبان پاره خوش تر

 به کوی دلبران آواره خوش تر

 غم دل با همه بی چارگی ها

 از این غم ها که دارد چاره خوش تر

 دلم یک لحظه در یک جا نمانده است

 مرا دنبال خود هر سو کشانده است

 به هر لب شیرین دل سپرده است

 برای هر نگاهی نغمه خوانده است

 هنوزم چشم دل دنبال فرداست

 هنوزم سینه لبریز از تمناست

 هنوز این جان بر لب مانده ام را

 بی ارزویی ارزوهاست

 اگر هستی زند هر لحظه تیرم

 وگر از عرش برخیزد صفیرم

 دل از این عمر شیرین بر نگیرم

 به این زودی نمی خواهم بمیرم!


  
  

   نیمه شب بود و  ,   غمی تازه نفس  ,

 ره خوابم زد و ماندم بیدار  ,  

 ریخت از پرتو لرزنده شمع  ,

 سایه دسته گلی بر دیوار.

 همه گل بود  , ولی روح نداشت!

 سایه ای مضطرب و لرزان بود

 چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه

 گوئیا مرده سرگردان بود

 شمع خاموش شد از تندی باد

 اثر از سایه به دیوار نماند

 کس نپرسید: کجا رفت؟ که بود؟

 که دمی چند در اینجا گذراند!

 این منم خسته در این کلبه تنگ

 جسم درمانده ام از روح جداست;

 من ,اگر سایه خویشم, یا رب

 روح اواره من کیست; کجاست؟


  
  

غیر دلتنگی مرا چون غنچه از دنیا چه سود

 خوش گلستانی است باغ زندگی اما چه سود

 لاله را از سرخ رویی بهره غیر از داغ نیست

 طالع مسعود باید طلعت زیبا چه سود

 توبه کردم فصل گل از باده گل رنگ لیک

 جز پشیمانی مرا زین توبه بیجا چه سود

 خنده زن بر گردش این چرخ مینایی چو جام

 ور نه جز خونین دلی از گریه چون مینا چه سود

 جز وفاداری چه عصیان دیدی از من یا چه جرم؟

 جز دل ازاری چه حاصل از تو بردم یا چه سود؟

 شمع را جز اشک و اه از بزم الفت بهره نیست

 غیر خون دل ز قرب گلرخان ما را چه سود؟

 دامن صحرا گرفتم تا گشاید دل ولیک

 با جنون خانه سوز از دامن صحرا چه سود

 چند زاهد وعده فردای جنت می دهد

 راحت امروز باید نعمت فردا چه سود

 عقل را تا پیروی کردم ندیدم جز زیان

 عشق می ورزم کنون زین شیوه بینم تا چه سود؟

 بحر گوهر زا بود طبع رهی لیکن به دهر

 چون نباشد گوهری از طبع گوهر زا چه سود


  
  

   لاله رویی بر گل سرخی نگاشت:

 کز سیه چشمان نگیرم دلبری

 از لب من کس نیابد بوسه ای

 وز کف من کس ننوشد ساغری

 تا نیفتد پایش اندر بندها

 تازه کرد ان تازه گل سوگند ها

 ناگهان باد صبا دامن کشان

 سوی سرو و لاله و شمشاد رفت

 فارغ از پیمان نگشته نازنین

 کز نسیمی برگ گل بر باد رفت

 خنده زد گل بر رخ دلبند او

 کان چنان بر باد شد پیمان او


  
  

   عقل بند رهروان و عاشقان است ای پسر!

 بند بشکن ره عیان اندر عیان است ای پسر!

 عقل بند و دل فریب و تن غرور و جان حجاب

 راه از این جمله گرانیها نهان است ای پسر!

 چون ز عقل و جان و دل برخواستی بیرون شدی

 این یقین و این عیان هم در گمان ای پسر!

 مرد کو از خود نرفته است او نه مرد است ای پسر!

 سینه خود را هدف کن پیش تیر حکم او

 هین که تیر حکم او اندر کمان است ای پسر !

 سینه ای کز زخم تیر جذبه او خسته شد

 بر جبین و چهره او صد نشان است ای پسر!

 گر روی بر اسمان هفتمین ادریس وار

 عشق جانان سخت نیکو نردبان است ای پسر!

 هر طرف که کاروانی ناز نازان می رود

 عشق را بنگر که قبله کاروان است ای پسر!

 سایه افکنده است عشقش همچو دامی بر زمین

 عشق چون صیاد بر اسمان است ای پسر!

 عشق را از من پرس ! از کس مپرس! از عشق پرس

 عشق در گفتن چو ابر در افشان است ای پسر!

 ترجمانی من و صد چون منش محتاج نیست

 در حفایق عشق خود را ترجمان است ای پسر!

 عشق کار خفتگان و نازکان نرم نیست

 عشق کار پردلان و پهلوان است ای پسر!

 هر کی او مر عاشقان و صادقان را بنده شد

 خسرو شاهنشه و صاحب قران است ای پسر!

 این جهان پر فسون از عشق تا نفریبدت

 کین جهان بی وفا از تو جهان است ای پسر!


  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ رمضان رفت ولی کاش صفایش نرود, سحر و جوشن و قرآن و دعایش نرود,کاشکی پر شده یاشد دلم از نور سحر, همره روزه و افطار و نوایش نرود, .............................................. عید فطر مبارک دوستان
+ هرگز نمیتوانم دلگرمی ام را به تکیه گاه امن پدری در دوران کودکی را بیان کنم.اکنون نیز بیش از بیش این حس برایم ملموسست.... روز پدر پیشاپیش مبارک
+ دو قدم مانده به خندیدن برگ<br>یک نفس مانده به ذوق گل سرخ<br>چشم در چشم بهاری دیگر<br>تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان<br>یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تان<br>پیشاپیش نوروز مبارک
+ گفتم می ایی و با نفس هایت تن یخ بسته ام را گرم خواهی کرد افسوس نمیدانستم جهنمی ابدی خواهی بود
+ + چقدر این دوست داشتن های بی دلیل...خوب است....! مثل همین باران بی سوال..... که هی می بارد...... که هی اتفاق آرام و شمرده شمرده می بارد....!!
+ دستم را رو میکنم اخرین برگ من ستاره ایست تنها بی اسمان اخرین برگت را رو کن شاید تو اسمانت بی ستاره باشد شاید در ستاره من اسمانی هست