هر گاه کودکی به تو لبخند میزند
دل را از ان تبسم زیبا بهانه کن
انگاه با نوای لطیفی که دل سرود
کودک شو و غزال غزل را ترانه کن
وقتی سری به شانه تو تکیه میکند
تن را مثال پلی تا کرانه کن
انگار کن که دست تمنا به سوی توست
انگاه دست خود ز سخاوت خزانه کن
وقتی ستاره ای به افول تنش رسید
پنهان دو قطره اشک نثارش شبانه کن
هر گاه یک نگاه غمی هدیه میکند
شادی فرو گذار و غمش نشانه کن
وقتی غریبه ای چو غریقیست بی امید
چون موج نرم رو به امیدش روانه کن
وقتی که نور عشق به کاشانه ات رسید
بر خاک سجده پرتو ان جاودانه کن
شاید هنوز دو چشمی به راه توست
برخیز با شتاب و دلش پر جوانه کن