مرا دیوانه وار او دوست میدارد
من به او بی میل اغلب نیستم
اری
ولیکن سرد هم خاموش
چو میدانم که پیش از من
فراوان عاشق و معشوق
کور و کر
و گول و لال
هزاران زشت و بس زیبا
هزاران جاهل و دانا
به او بس کامها راندند
و او ارام میگوید به احساسم
تنت تندیس تعبیری ز خوابی شهوت الوده
و من هم عاشق سرمای چشمانت
از این پندار رویایی
بیا یارا
که عشق من به تو عشقی ست دیگر گون و شیدایی
بیا با چشم پیدایی
بیا یارا
گر پاک گر ناپاک بیا
عریان بیا
با من درون حجله خود
خاک
من اینک سرد
من خاموش