سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در قرآن است خبر آنچه پیش از شما بود ، و خبر آنچه پس از شماست ، و حکم آنکه چگونه بایدتان زندگى نمود . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :13
کل بازدید :33163
تعداد کل یاداشته ها : 60
103/9/4
8:30 ص

روزی به جای لعل و گهر سنگریزه ای

 بردم بزرگری که بر انگشتری نهد

 بنشاندش به حلقه زرین عقیق وار

 انسان که داغ بر دل هر مشتری نهد

 زرگر زمن ستاند و بر او خیره بنگریست

 و انگه بخنده گفت که این سنگریزه چیست ؟

 حیف ایدم ز حلقه زرین که این نگین

 ناچیز و خوار مایه وبیقدر و بی بهاست

 شایان دست مردم گوهر شناس نیست

 در زیر پا فکن که بر انگشتری خطاست

  هر  سنگ بد گهر نه سزاوار زینت است

 با زر سرخ سنگ سیه را چه نسبت است؟

 گفتم به خشم زرگر ظاهر پرست را

 کای خواجه لعل نیز ز اغوش سنگ خاست

 زانرو گرانبهاست که همتای ان کم است

 اری هر انچه نیست فراوان گرانبهاست

 وین سنگریزه ای که فرا چنگ من بود

 خوارش مبین که لعل گرانسنگ من بود

 روزی به کوهپایه من و سرو ناز من

 بودیم ره سپر به خم کوچه باغ ها

 ان سو روان به شادی و ان سو روان به شوق

 لبریز کرده از می عشرت ایاق ها

 ناگاه چون پری زدگان ان پری فتاد

 وز درد پا زپویه و بازی گری فتاد

 اسیمه سر دویدم و در برگرفتمش

 کز دست رفت طاقتم از درد پای او

 بر پای نازنین چو نکو بنگریست

 اگه شدم ز حادثه جانگزای او

کز سنگریزه ای بت من در شکنجه است

 من خم شدم به چاره گری در برابرش

 وان مه نهاد بر کف من پای نرم خویش

 شستم به اشک پای وی و چاره ساختم

 ان داغ را به بوسه لب های گرم خویش

 وین گوهری که در نظرت سنگ ساده است

 بر پای ان پری چون رهی بوسه داده است


..   
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ رمضان رفت ولی کاش صفایش نرود, سحر و جوشن و قرآن و دعایش نرود,کاشکی پر شده یاشد دلم از نور سحر, همره روزه و افطار و نوایش نرود, .............................................. عید فطر مبارک دوستان
+ هرگز نمیتوانم دلگرمی ام را به تکیه گاه امن پدری در دوران کودکی را بیان کنم.اکنون نیز بیش از بیش این حس برایم ملموسست.... روز پدر پیشاپیش مبارک
+ دو قدم مانده به خندیدن برگ<br>یک نفس مانده به ذوق گل سرخ<br>چشم در چشم بهاری دیگر<br>تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان<br>یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تان<br>پیشاپیش نوروز مبارک
+ گفتم می ایی و با نفس هایت تن یخ بسته ام را گرم خواهی کرد افسوس نمیدانستم جهنمی ابدی خواهی بود
+ + چقدر این دوست داشتن های بی دلیل...خوب است....! مثل همین باران بی سوال..... که هی می بارد...... که هی اتفاق آرام و شمرده شمرده می بارد....!!
+ دستم را رو میکنم اخرین برگ من ستاره ایست تنها بی اسمان اخرین برگت را رو کن شاید تو اسمانت بی ستاره باشد شاید در ستاره من اسمانی هست